Monday, August 18, 2008

مادر بی پناهم

با درود و سلام خدمت تمام مسئولين محترم
تمام آنهايي كه تمام هم و غمشان مردم است و بيت المال و پيشرفت و آباداني ام القراي اسلامي
تقديم به تمام آن نخبگان تكيه زده بر كرسي هاي پارلمان كشورم
تقديم به آن پنجاه درصد نماينده دو زنه و بيشتر ...
تقديم به تمام فرزنداني كه بعد از اين حاصل اين تلاش واقعا بي شرمانه لايحه ضد خانواده پا بر اين كره
خاكي مي گذارند

مادر بی پناهم
سرانجام، تن خود را فروخت
به نقل از پيك نت
ده دوازده روز قبل پیامکی روی تلفن همراهم گرفتم که «فوری با من تماس بگیر! مهمه!» شماره آشنا نبود اما بهتردیدم تماس بگیرم. پسرکی جواب داد و قبل از هر چیز حرفهایش را قطار کرد. گفت: «من امین پسر سیمین هستم. (اسامی را تغییر داده ام) این s.m.s رو برای همه اسمهایی که توی موبایل مامانم بود فرستادم تا به همه مشتریاش بگم تو رو خدا دیگه بهش زنگ نزنید.»
راستش فکر کردم شاید مادرش، فروشنده یکی ازمغازه های محل باشد! اما یادم نمی آمد شماره ام را به فروشنده ای داده باشم. پرسیدم: «مادر شما چی میفروشن پسرم؟» کمی مکث کرد. بعد با خجالت و آرام گفت: «تنش رو!»
اول شوک شدم. اما زود مسلط شدم و کمی آرامش کردم و بهش اطمینان دادم مادرش را نمی شناسم و شماره را اشتباه گرفته است. اما از چیزی که پسرک درباره مادرش گفته بود، هنوز بهت زده بودم. «تنش رو می‌فروشه»! باقی حرفهایش را دیگر نمی شنیدم. اما دست آخر چیزی گفت که یقین کردم باید او را ببینم!
امین حدود ٢ ماه پیش فهمید مادرش، شروع به «تن فروشی» کرده است! مادرش که «یک تنه» سرپرستی او و خواهر کوچکترش را برعهده دارد و زن جوانی است که امین می گوید «زنی معصوم مثل یک فرشته» است. اما اگر شما جزو جمعیت پانزده میلیونی فقیر این مملکت نیستید، لابد اینجا و آنجا «شنیده اید» که در این سرزمین، «خط فقر» به چنان جایی رسیده که فرشته های بسیاری به تن فروشی مجبور شده اند! امین از روز اولی که مادرش بالاخره مجبور شد خودفروشی کند و به خانه دو پسر پولدار و نشئه رفت، خاطره سیاهی دارد. امین گفت آن روز مادرش دیگرناچار بود، زیرا «هیچ هیچ هیچ راهی برای سیر کردن من و خواهر ٨ ساله ام سراغ نداشت»!
مادر بیچاره و مستأصل، پیش از رفتن به خیابان و شروع فحشاء، حتی نماز هم خوانده بود و این طنز سیاه روزگار ماست. کاش می شد فهمید او با خدا چه ها گفته است؟ در شبی که قصد کرده برای نجات فرزندانش از زردی و گرسنگی، به آن عمل تن دهد. بعد به قول امین با دلزدگی و اشکی که تمام مدت از بچه هایش پنهان می‌کرد، کمی به خودش رسید و خانه و خواهر کوچکتر را به امین سپرد و رفت! امین مطمئن شده بود مادرش تصمیم سخت و مهمی گرفته است. چون در آخرین نگاه، بالاخره خیسی چشمان مادر بیچاره را دید. چند ساعتی گذشت. خواهرش خوابید ولی امین با نگرانی، چشم براه ماند: «حدود ١٢ شب مامانم کلید انداخت و اومد تو! ظاهرش خیلی کوفته و خسته تر از وقتای دیگه ای بود که برای پیدا کردن کار یا پول یا خریدن جنس قرضی بیرون می رفت و معمولاً سرخورده و خسته برمی گشت. مانتوش بوی سیگار می داد. مادرم هیچوقت سیگارنمی کشه. با اینکه نا نداشت، ولی مستقیم رفت حمام. رفتم روسری و مانتوشو بو کردم. مطمئن شدم لباسهاش بوی مرد میدن. از لای کیفش یه دسته اسکناس دیدم! با اینحال یکهو شرم کردم. از اینکه درباره مامان خوبم چنین فکر بدی کرده ام، خجالت کشیدم. گفتم شاید توی تاکسی، بوی سیگار گرفته باشد! گفتم شاید پولها را قرض کرده باشد! اما یکهو ازداخل حمام، صدای ترکیدن یک چیز وحشتناک بلند شد. بغض مامان ترکید و های های گریه اش بلند شد...»
دو جوان که در آن شب، فقط به اندازه اجاره ٢ماه خانه خانواده امین، گراس و مشروب و مخدرمصرف کرده بودند، طبیعتاً آنقدرها جوانمرد نبودند که از یک «مادر مستأصل» بگذرند و او را بدون آزار و با اندکی کمک وامیدبخشی از این کار پرهیز دهند. امین از آن شب که مادر را مجاب کرد با او صادق باشد و همه چیز را از او شنید، دنیای متفاوتی را پیش روی خود دید. بقول خودش این اتفاق، یک شبه پیرش کرد. او دیگر نه تمرکز درس خواندن دارد و نه دلزدگی و بدبینی، چیزی از شادابی یک نوجوان دوازده ساله برای او باقی گذاشته است. امین آینده ای بهتر از این برای خواهر کوچکش نمی بیند که روزی، به زودی، او نیزبه تن فروشی ناگزیر شود.
چند بار؟ چند بار کبودی آزار مردان غریبه را روی بازوها و پای مادرش دیده باشد، کافی است؟ چند بار دیوانه شدن و به خروش آمدن مادرش را دیده باشد، کافی است تا چنان تصمیمی بگیرد؟ امین کلیه خود را به معرض فروش گذاشته است. اما می گوید تا می بینند بچه ام، پا پس می کشند و گواهی از بزرگترهایم می خواهند: «نه! اینطور نمی‌شه!» امین می خواهد بداند آیا می تواند کاربزرگتری بکند؟ کاری که مادر فرشته خو و خواهرکش را، برای همیشه از این منجلاب نجات بدهد؟ او واقعاً دارد تحقیق وبررسی می‌کند که آیا می تواند اعضای بدنش را تک به تک پیش فروش کند؟ و آیا می تواند به کسی اطمینان کند که امانتدارانه، بعد از مرگش، اعضایش را تک به تک به بیماران بفروشد و پولشان را بگیرد و با امانت داری به مادر و خواهرش بدهد؟ و اینکه چگونه مرگی، کمترین آسیبی به اعضای قابل فروشش خواهد رساند؟ تصادف؟ سم؟ سیم برق؟ شاید برای یافتن آن فرد امانتدار، او حاضر شد راز بزرگش را بمن بگوید. منی که کشش درک انجام چنین کاری را از یک پسربچه نداشتم تا آنکه از نزدیک دیدم. و وقتی دیدم، آرزو کردم که ای کاش روزگار از شرم این واقعه، به آخر می رسید. از او خواسته‌ام فرصت بدهد شاید فکری کنم. شاید راهی باشد. از وقتی که با حرفه ام آشناتر شده، اصرار دارد خودم این مسئولیت را قبول کنم و «وکیل بدن» او شوم! خودش این عبارت را خلق کرده. «وکیل بدن»! ذهن این پسر دوست داشتنی، سرشار از ترکیبهای تازه و کلمات بدیع و زیباست. در شروع، سئوالم این بود که امین ١٢ ساله کی و چطور بغضش را فریاد خواهد زد؟ و حال می پرسم وقتی بغض او و امثال او ترکید، این جامعه ما چگونه جامعه ای خواهد شد؟ و چه چیزی از آتش خشم فریاد او در امان می ماند؟ ذهنم بیش از گذشته درگیر این نوع «بدن فروشی» شده و کار این پسر را، یک فداکاری «پیامبرانه» می دانم که پیام بزرگی برای همه ما و شما دارد. این روزها دایم دارم به راهها فکر می کنم. آیا راهی هست؟
براستي براي ملتي كه هيچ نمانده و ديگر اعتقادي به هيچ ندارد راهي هست .... ؟

Friday, August 15, 2008

كاروان المپيك دولت نهم

بازی های المپیک که به عنوان بزرگترین جشنواره ورزشی هر چهار سال یکبار در یک کشور دنیا برگزار می شود امسال در پكن بیست و نهمین دوره خود را با شركت 205 كشور آغاز كرد .

دراين رويداد مهم ورزشي و شايد بزرگنرين تورنمنت ورزشي در دنيا ‎‏ تمامي ورزشكاران در سطوح ملي و حرفه اي آرزويشان شركت در اين ميدان جهاني است و از همين روي هم نگاه بسياري از ورزشكاران و ورزش دوستان به اين رقابت ها معطوف است و حتي در رخدادهايي در اين سطح علاقه سياستمدارن نيز به روشني آشكار است . در اين دوره نيز با نگاهي به مهمانان روز افتتاحيه ميزان ارزش و توجه مسئولان كشورهاي مختلف به اين بازيها و پيامك هاي سياسي كه در پشت اين پرده ميان آنها رد و بدل مي شود ارزش اين تريبون ورزشي را به خوبي نمايان مي كند .

در چهار دهمين حضور ايران در المپيك كاروان ورزشي جمهوري اسلامي يا به تعبير بهتر كاروان ورزشي دولت نهم با 53 ورزشكار پا به عرصه اين رقابت ها گذاشت . كارواني كه دولتمردان با سر و صداي فراوان اداي اين را داشتند كه اين بزرگنرين كاروان المپيك بعد از انقلاب است .

در اين دوره از رقايت ها تنها تيم بسكتبال ايران بود كه بصورت گروهي جواز حضور در اين رقابت ها را دريافت كرد و اين خود يكي از دلايل بالا رفتن تعداد نفرات اعزامي در اين دوره گرديد .

فارغ از هر گونه مقايسه ميان اولين كاروان حضوري ايران در 60 سال پيش در المپيك لندن با كاروان امروزي كه در اولين كاروان حضوري هم با وجود تيم بسكتبال تعداد نفرات اعزامي به 38 نفر مي رسيد حاصل تلاش تنها يك مدال برنز جعفر سلماسي در اولين حضور در المپيك بود .

اما تا امروز حاصل تلاش تيم سياسي المپيك ما باخت مساوي و حذف بوده است .

بهترین نتایج ایران در المپیک از نظر تعداد مدال، در «المپیک ۱۹۵۲ هلسینکی» به دست آمد. ایران در آن دوره هفت مدال گرفت که هیچکدام از آن ها طلا نبود و از نظر مرغوبیت مدال، بهترین نتیجه به المپیک ۲۰۰۰ برمی گردد.

ایران در «سیدنی» سه طلا گرفت که در تاریخ بی سابقه بود، هرگز ایران در ادوار قبلی نتوانسته بود بیش از دو طلا بگیرد. با این حال بهترین رتبه ایران در جدول کلی رده بندی مدال ها نه در «المپیک هلسینکی» به دست آمد و نه در «المپیک سیدنی» ، بلکه در «المپیک ۱۹۵۶ ملبورن» بود که ایران با دو طلا و سه نقره در بین ۶۷ کشور شرکت کننده در المپیک چهاردهم شد. البته در حال حاضرتعداد کشورهای شرکت کننده در المپیک به هیچ وجه قابل مقایسه با آن دوره ها نیست. در «المپیک پکن» ۲۰۵ کشور حاضر خواهند بود و چهار سال قبل، ۲۰۲ کشور در «آتن» حاضر بودند که ایران با دو طلا، دو نقره و دو برنز بیست و نهم شد. جالب این که ایران در «المپیک ۱۹۷۶ مونترال» با بزرگ ترین کاروان خود که شامل ۸۸ نفر بود نتایج ضعیفی گرفت و با کسب تنها یک نقره و یک برنز به کار خود پایان داد. بدترین رتبه ایران هم چهل و سوم بوده که در «المپیک ۱۹۹۶ آتلانتا» رقم خورده است .

لازم به ذكر است كه در المپيک های ۱۹۸۰ مسکو و ۱۹۸۴ لس آنجلس با تحريم بازی ها از سوی دولت جمهوری اسلامی، ايران غايب بوده است .

هدف در بازی های المپیك شركت است نه پیروزی. اساس آن بر پیروزی استوار نیست بلكه اصل خوب مبارزه كردن است. ورزشكاران جهان برای بدست آوردن اهداف سریعتر ، قویتر و بالاتر بدون توجه به ملیت، مذهب ونژاد پیكار می كنند و شعار كوبرتن ( خالق المپيك مدرن ) را مبنی بر در صفا زیستن، در صفا مبارزه كردن و به نیروی جسمانی خود صدمه نزدن را سرلوحه كار خود قرار می دهند. آنكس كه در نبرد ورزش دوست دیگران بماند ، آنكس كه همنوعان خود را در خور احترام بشمارد به هدف اصلی المپیك رسیده است.

* ساختن جهانی صلح آمیزتر و دنیای بهتر

* آموزش و پرورش نسل جوان از طریق ورزش ، بدون هیچگونه تبعیض نژادی با توجه به روح المپیك

* اشاعه اصول المپیك در سراسر جهان و بدین طریق آفریدن حسن نیت در میان ملل

* گرد آوردن قهرمانان جهان هر چهار سال یك بار در یك جشنواره كبیر ورزشی كه به نام بازیهای المپیك

با نگاهي به شعار المپيك و حلقه هاي المپيك كه مظهر اتحاد پنج قاره و تجمع قهرمانان سراسر نقاط جهان در بازیهای المپیك است رعایت اصل دوستی و مسابقه های برابر و صادقانه شرط و هدف اصلي بازيها را به تمامي مردمان جهان گوشزد مي كند نكته اي كه در ادوار مختلف حضور كاروان ج . ا هيچگاه رعايت نشده است . و آن سرباز زدن از مسابقه با حريفان اسرائيلي است كه در اين دوره در نوع خودش بي نظير بود .

اين كاروان نه رضا زاده را دارد و نه حضرت ابوالفضل را تا به ياري اش بياد . كارواني كه در روز افتتاحيه خوشبختانه هيچ مسئولي از ج . ا در جايگاه نبود تا براي آنها دست تكان دهد . اما بايد باز هم اميدوار باشيم به روزهاي پاياني شايد تلاش فردي ورزشكارانمان مدالي را نصيبمان نمايد .

كارواني كه اگر چه تعدادش زياد است اما نماي حقيقي عدم مديريت و فساد را از ورزش كشورمان به خوبي نمايان مي كند .

http://yardabestani.blogfa.com